داشتم لباس‌ها را از ماشین درمی‌آوردم که ناگهان یک چیز عجیب و غریب افتاد توی دستم. قلبم برای یک لحظه ایستاد! گفتم: «یا خدا، نکنه واقعیه؟»

اما وقتی خوب نگاه کردم، نفس راحتی کشیدم. از همان اول فهمیدم کار کیست! غیر از پسرک خلاق خانه، چه کسی می‌تواند چنین ایده‌ای داشته باشد؟

قشنگ می‌توانم تصور کنم که با چه ذوقی این را وسط لباس‌ها گذاشته و با خودش گفته: «مامان الان یک جیغ بنفش می‌کشه، چه خنده‌ای داره!»

اولش شوکه شدم، بعد یک خنده همراه با ترس کردم. با خودم گفتم: «این بچه چرا هر لحظه چیزهای معمولی را تبدیل به یک فیلم ترسناک می‌کند؟»

همین می‌شود وقتی آدم خلاق باشد! حتی در کارهای ساده، قصه‌ای خلق می‌کند که همیشه یادت می‌ماند. فقط امیدوارم دفعه بعد، شیطنت هاش کمی هیجان تر باشد.


پنجشنبه، ۸ آذر ۱۴۰۳


#یادداشتهای_مامان_دوقلوا